درباره‌‌ی احتمالا گم شده‌ام

اولين رمان سارا سالار داستان يک زن را روايت مي کند زني که محدوديت هاي جامعه روح سرکش و ماجراجوي او را به بند کشيده است. راوي احتمالا گم شده ام دختري همداني است با دو برادر، پدرش را از دست داده است و مادرش نيز اعتياد دارد. او با دختري به نام گندم آشنا مي شود باهم در دانشگاه قبول مي شوند و در يک خوابگاه زندگي مي کنند. راوي همه ي اينها را به ياد مي آورد او اکنون مادري است که طي يک روز به روايت داستان مي پردازد.در اين داستان با شخصيت هاي زيادي طرف نيستيم و در کنار راوي، کسي به نام «گندم»، حضور دارد؛ چيزهايي از او دستگيرمان مي شود و در تمام بخش هاي کتاب، به غير از بخش پاياني، برايمان اين سوال پيش مي آيد که او کيست. من چند نقد متفاوت از اين کتاب خوانده ام و در يکي از آن ها اشاره شده بود که به طور مشخص واضح نيست که گندم، همان راوي قصه است يا نه. برخي از ماجراهايي که از راوي مي شنويم، مثل رفتت و آمد به خانه گندم، باعث مي شود چنين ترديدي وجود داشته باشد. و اينکه در صحبت با روانشناس هم گندم را دوستش معرفي مي کند؛ دکتر در جايي که راوي ماجراي خودش، فريد رهدار و گندم را تعريف مي کند، مي گويد: «يعني سه تايي تان را گرفتند؟» احتمالا گم شده ام در محافل ادبي نقد هاي مثبتي دريافت کرده است و جايزه ي هوشنگ گلشيري را نيز به دست آورده است.

آخرین محصولات مشاهده شده