درباره‌‌ی پامنار به سمت گرمابه مش لطف‌ا كنار الاكلنگ زنگ زده كوچه غنچه

قسمت هايي از کتاب پامنار (لذت متن) نگام افتاد رو ديوار خونه، يه گربه داشت لبه ديوار راه مي رفت. دلم مي خواست بقيه ماجرارو بشنفم اما اگه سعيده خانوم گربه ه رو مي ديد، ديگه همه چي تموم بود. يه جيغ بنفش و... تو دلم غر زدم که مگه گربه هم ترس داره و دمپائيمو ول دادم ستمش. اما به جاي گربه ه دمپايي خورد به لامپ و شترق! تا به خودم بجنبم مامان کله کشيد تو حياط.

آخرین محصولات مشاهده شده