درباره‌‌ی كوله‌هايي پر از ليمو

خودش بود، همان که با رفيقش جلوي ميني بوس ما را سر گردنه ي روستاي تاج آباد گرفت و با ارعاب و تهديد دو خانم را از ماشين پياده کرد. با آن ها دست به يقه شدم؛ ولي زورم به آن ها نمي رسيد. متاسفانه هيچ کس حمايت نکرد. مردم ترسيده بودند. به ناچار از ميني بوس پياده شدم و با سواري يک راست به کميته رفتم و با ناراحتي گفتم: ما انقلاب کرده ايم که ناموس مان را سر گردنه بردارند و ببرند؟ به سرعت با دو سه نفر از دوستان به محل برگشتيم اما خبري نبود. شبانه به تاج آباد رفتيم. آن جا هم خبري نبود و...

آخرین محصولات مشاهده شده