درباره‌‌ی با مغزهايمان چه بايد بكنيم

ايده‌ي تک‌محوري، استبدادي، ضد تکثر و چندصدايي کهن پيرامون جايگاه و کارکرد مغز، ريشه‌ي سلطانيسم تاريخي حکومت و ساختار قدرت و حکمراني در جوامع قديم و توتايتاريسم بعدتر در جوامع دو سده‌ي گذشته است؛ اين چکيده‌ي منظري‌ست که در ابتدا از کتاب «با مغزمان چه بايد بکنيم؟» نوشته‌ي «کاترين مالابو» به دست مي‌آيد. مغز انسان، اين رهبر مقتدر و مستبد که عنان همه‌چيز در ذهن و زبان و اندام ما را به دست دارد، با يافته‌هاي پژوهشي جديد علوم اعصاب نو و انداختن نور به نقاط مختلف مسأله‌، به شکل درهم‌شکننده و ديوانه‌‎واري ايده‌هاي کهنه درباره‌ي مغز که آن را در مقام ماشيني خودبسنده نشانده بود و جايگاه پروردگاري را لايق او مي‌دانست ازبين‌رفت و ايده‌ي شبکه‌اي بودن و پيوستار عظيم نوروني جاي آن را گرفت. از اين رو با برداشتن مغز از مقام امپراتوري، فرم مفصل‌بندي اجتماعي به کل تغيير کرد اما از درون آن رستگاري جمعي بيرون نيامد. مالبو در با مغزمان چه بايد بکنيم؟ به غفلت همگاني پيرامون جزميت همين تعريف تازه‌ در خصوص مغز مي‌پردازد و سعي مي‌کند نشان دهد که رويه‌اي رهايي‌بخش در منظر تازه به مغز وجود دارد که برآمده از دل ساختار و فرم کارکردي آن است.

آخرین محصولات مشاهده شده