درباره‌‌ی آستريكس و تاج بزرگ سزار

چندين صده قبل از ميلاد مسيح در کشور کنوني فرانسه مردماني زندگي مي کردند که به آنها ” گلو ” يا اهالي ” گل ” مي گفتند. اين مردم با کشاورزي و شکار چرخ زندگي خود را مي چرخاندند و همسايه ي شمالي رومي هاي ستيزه جو و شجاع بودند. روم يکي از بزرگ ترين شهرهاي جهان بود و توسط سرداري مقتدر به نام ” سزار ” اداره مي شد. آنها هميشه در حال کشور گشايي بودند و تا سال ?? قبل از ميلاد همه ي سرزمين هاي اطرافشان را اشغال کرده بودند. همه ي شهرها و دهکده ها به غير از دهکده ي کوچک گل، چون مردمان اين دهکده بسيار قوي بودند و در برابر رومي ها ايستادگي مي کردند. يکي از آهالي گل ” آستريکس ” نام داشت و جنگجويي زيرک، باهوش و قوي بود. استريکس به همراه دوستش ” اوبليکس ” نيرومند ترين مرد دهکده، هميشه در حال ماجراجويي بود و تمام مأموريت هاي خطرناک و سخت به آن ها واگذار مي شد و افراد مورد اعتماد ” رئيس ماتيکس ” بودند. رئيس ماتيکس، کدخداي دهکده و يک سرباز قديمي و باوقار بود که روزي با همسرش همسفر شد و براي ملاقات ” هومئوپاتيکس ” برادر خانمش، به شهر روم رفتند. رئيس ماتيکس، اوبليکس و آستريکس را هم به عنوان محافظ با خود برد. از آنجايي که مردمان روم افرادي مغرور بودند، سر مهماني شام، رئيس ماتيکس با هومئوپاتيکس که هميشه در حال تعريف از خود و غذاهايشان بود جر و بحث کرد. او گفت که غذاهاي دهکده ي گل بهتر از رومي هاست و او را براي صرف تاس کبابي با چاشني تاج زيتون سزار به گل دعوت کرد. حالا وظيفه ي آستريکس و اوبليکس بود تا به قصر بزرگ سزار، پادشاه و سردار روم بروند و تاجش را بدزدند و براي ماتيکس بياورند. اما ورود به قصر سزار غير ممکن بود و آنها بايد نقشه اي مي کشيدند. فرداي آن روز در همين افکار بودند که ناگهان مردي از قصر خارج شد. آنها با پرس و جو از او مي خواستند راه ورود را پيدا کنند. اما مرد تنها راه ورود را در کنيز سزار شدن مي ديد. يعني آستريکس و اوبليکس بايد خود را در بازار برده فروش هاي مخصوص سزار مي فروختند تا بتوانند به قصر وارد شوند اما وقتي که به بازار رسيدند، سوتفاهمي پيش آمد و مباشر سزار که خيلي از آن ها خوشش آمد آن ها را براي خود خريد و حالا آستريکس و اوبليکش بايد کاري مي کردند که از دست مباشر خلاص شوند و دوباره به بازار برگردند تا خود سزار آنها را بخرد. براي همين نقشه اي کشيدند تا…

آخرین محصولات مشاهده شده