درباره‌‌ی آن‌سوي شب تاريك

با جدّيت در چها ر ديواري نيمه تاريک قدم مي زد. چهره ي عبوس و سرسختش تناسبي با اندام ريزش نداشت. حتي لحظه اي هم نگاهش را از مرد جواني که سربه زير و آرام گوشه ي اتاق نشسته بود، برنمي داشت. هر چه بيشتر نگاهش مي کرد، بيشتر احساسش را مي فهميد. چون خودش نيز هنوز آنچه را که اتفاق افتاده بود، باور نداشت. اين بار با نگاه عميق تري به او، حيرت زده شد. جوان با وجود سي و شش سال سن، به پيري زودرس دچار شده بود. در ميان انبوه موهاي مشکي اش، تارهاي سفيد بيش از حد به چشم مي آمدند و چروک هاي اطراف چشم ها و لب هايش باعث شده بود چهره اش شکسته تر نشان دهد.

آخرین محصولات مشاهده شده