دربارهی وسوسه آنتونيوس قديس
کتاب "وسوسه آنتونيوس قديس" يگانه اثر نويسنده زبردست،"گوستاو فلوبر" ميباشد.او راجع به اين اثرش اين چنين ميگويد:اين کتاب حاصل تمام عمر من است.وسوسه آنتونيوس قديس ثمره ي بسيار زياد از سي سال تجربه اندوزي "فلوبر" در خصوص حوزه داستان نگاري و نتيجه مطالعه هاي بسيار زياد و سخت کوشانه او در خصوص تاريخ اديان و دنيا مي باشد. مضامين اين اثر تحقيقي جدال هميشگي آدمي با وسوسه هاي نفساني و شيطاني بوده است.
آنتونيوس به دليل عزلت نشيني به صحراي طيبه رفته و در همان جا شيطان به پيش او مي آيد تا با وسوسه کردن او را از دين خارج کند.در وسوسه آنتونيوس قديس، مرد زاهد که شخصيت اصلي داستان نيز هست، در بدو امر تجلي چنين تصويري است. شخصيتي که در تنهايي و عزلت خود گرفتار آمده است و ميان دو ورطه بي انتها، يعني خير و شر، با اميال حيواني و غرايز خود به جدال مي پردازد. ترديدي نيست که همين ديدگاه دوگانه به گيتي است که باعث شده تا فلوبر به کرّات از آراء و انديشه هاي مانويت استفاده کند. او به موازات شکل گيري شخصيت آنتونيوس، درمي يابد که مشکلات و معضلات اين قديس درحقيقت بازتابي از مشکلات خود اوست و هر چه بيشتر در کار خود پيش مي رود احساس مي کند که شخصيت داستانش نيز به او نزديک تر و نزديک تر مي شود. درست همانند آن چه در مورد اما بواري يا فردريک مورو روي داد.
زاهد گوشه نشيني که در صحراي طيبه با افکار و تخيلات شگفت انگيز خود تنها مانده است، درحقيقت شکل ديگرگون فلوبر خلاقي است که در وادي هنر خود را با تخيلات حيرت انگيز و وسوسه کننده اش تنها مي بيند. تنها، در برابر خير و شر، نيکويي و پليدي؛ و اين پرسش هميشگي که آيا بايد به آن چه مي بيند، به حسيات و حتي هنجارهايي که بدان ها اعتقاد دارد پاي بند بماند يا نه؟ اين که شايد تمامي آن چه را مي بيند وهمي بيش نيست و دليلي براي انتخاب وجود ندارد. اين که شايد اصلا چيزي به نام خير و شر وجود ندارد.
و براي آن که از تأثير اين اثر اطمينان حاصل کند از دو تن از دوستانش به نام Bouillet و Du Camp خواست تا پيش از تحويل اثر به ناشر، آن را مطالعه کنند. پاسخي که اين دو به فلوبر دادند مأيوس کننده بود. به اين معنا که از او خواستند تا اين اثر را فراموش و انديشه نگارش آن را براي هميشه از ذهن خود دور کند. کافي بود که فلوبر براي اين نظرخواهي از دوستان ديگري کمک مي گرفت؛ دوستاني که در داوري هاي خود ملايم تر بودند. به اين ترتيب، اين احتمال زياد بود که وسوسه آنتونيوس قديس پيش از مادام بواري روانه بازار نشر و، به تبع آن، تنها يک برداشت از آن ارائه شود و فلوبر نيز هيچ گاه به اين فکر نيفتد که برداشت هاي دوم و سوم را نيز بنويسد و تغييراتي در متن و شکل و جزييات داستان پديد آورد.
آنتونيوس به دليل عزلت نشيني به صحراي طيبه رفته و در همان جا شيطان به پيش او مي آيد تا با وسوسه کردن او را از دين خارج کند.در وسوسه آنتونيوس قديس، مرد زاهد که شخصيت اصلي داستان نيز هست، در بدو امر تجلي چنين تصويري است. شخصيتي که در تنهايي و عزلت خود گرفتار آمده است و ميان دو ورطه بي انتها، يعني خير و شر، با اميال حيواني و غرايز خود به جدال مي پردازد. ترديدي نيست که همين ديدگاه دوگانه به گيتي است که باعث شده تا فلوبر به کرّات از آراء و انديشه هاي مانويت استفاده کند. او به موازات شکل گيري شخصيت آنتونيوس، درمي يابد که مشکلات و معضلات اين قديس درحقيقت بازتابي از مشکلات خود اوست و هر چه بيشتر در کار خود پيش مي رود احساس مي کند که شخصيت داستانش نيز به او نزديک تر و نزديک تر مي شود. درست همانند آن چه در مورد اما بواري يا فردريک مورو روي داد.
زاهد گوشه نشيني که در صحراي طيبه با افکار و تخيلات شگفت انگيز خود تنها مانده است، درحقيقت شکل ديگرگون فلوبر خلاقي است که در وادي هنر خود را با تخيلات حيرت انگيز و وسوسه کننده اش تنها مي بيند. تنها، در برابر خير و شر، نيکويي و پليدي؛ و اين پرسش هميشگي که آيا بايد به آن چه مي بيند، به حسيات و حتي هنجارهايي که بدان ها اعتقاد دارد پاي بند بماند يا نه؟ اين که شايد تمامي آن چه را مي بيند وهمي بيش نيست و دليلي براي انتخاب وجود ندارد. اين که شايد اصلا چيزي به نام خير و شر وجود ندارد.
و براي آن که از تأثير اين اثر اطمينان حاصل کند از دو تن از دوستانش به نام Bouillet و Du Camp خواست تا پيش از تحويل اثر به ناشر، آن را مطالعه کنند. پاسخي که اين دو به فلوبر دادند مأيوس کننده بود. به اين معنا که از او خواستند تا اين اثر را فراموش و انديشه نگارش آن را براي هميشه از ذهن خود دور کند. کافي بود که فلوبر براي اين نظرخواهي از دوستان ديگري کمک مي گرفت؛ دوستاني که در داوري هاي خود ملايم تر بودند. به اين ترتيب، اين احتمال زياد بود که وسوسه آنتونيوس قديس پيش از مادام بواري روانه بازار نشر و، به تبع آن، تنها يک برداشت از آن ارائه شود و فلوبر نيز هيچ گاه به اين فکر نيفتد که برداشت هاي دوم و سوم را نيز بنويسد و تغييراتي در متن و شکل و جزييات داستان پديد آورد.
كد كالا | 108218 |
تاريخ چاپ اول | 1403 |
قطع كتاب | رقعي |
ابعاد كتاب | 21 × 14 |
زبانها | فارسي |
انتشارات | نيلوفر |
نويسنده | گوستاو فلوبر |
مترجم | آذين حسينزاده |
تعداد صفحات | 272 |
نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.