درباره‌‌ی پول كثيف

قسمت هايي از کتاب پول کثيف (لذت متن) کيف دستي خانم موطلايي ناشناس در کابين تلفن جا مانده بود. در شيشه اي را باز کردم و براي آن که تظاهر کنم در حال تلفن کردن هستم، گوشي را به گوشم چسباندم، با دست ديگرم کيف دستي را باز کردم و چشمم به يک بسته اسکناس افتاد. درست در لحظه اي که آن را در جيبم فرو ميبردم سايه اي در آيينه کوچک بالاي کابين تکان خورد. سرم را بالا آوردم ؛ خانم موطلايي آنجا بود.... پشت سرم ايستاده بود و نگاهم مي کرد..

آخرین محصولات مشاهده شده