درباره‌‌ی زيباي نيويورك

جفرز گفت: « دو نفر مسلح از ناکجا آباد پيداشون شد. راننده رو مجبور کردن شيشه ها رو پايين بکشه و يک نفرشون اسلحه اش رو به طرف النا نشانه گرفت. شک ندارم اگه اون مرد به النا مي گفت گردنبند رو بده، النا بهش مي داد. اما اين طور نشد، خودش دستش رو توي سينه النا فرو کرد و گردنبند رو کشيد. اون حرومزاده به النا آسيب رسوند و کاري کرد جيغ بزنه. همين باعث شد من از کوره در برم، جيغ النا.» کايلي پرسيد: «منظورت چيه که از کوره در رفتي؟» _ پريدم بهش تا تفنگش رو بگيرم. مي دونم که ميگن نبايد اين کار رو بکني، اما وقتي آدرنالين اين جوري بالا مي زنه نمي توني فکر کني. يک مچش رو گرفته بودم و داشتم از پا مي انداختمش که يک تير از تفنگش شليک شد. اين داستان را قبلا هم شنيده بودم. مردي که هيچ سلاحي ندارد جز زيادي تستوسترون، تصميم مي گيرد شانسش را امتحان کند و اسلحه ديگري را بقاپد. ممکن است در فيلم ها براي جکي جان درست از آب در بيابد اما در زندگي واقعي براي کريگ جفرز خير.

آخرین محصولات مشاهده شده