درباره‌‌ی مترجم دردها

اطلاعيه مي گفت موضوع موقت است: برقشان پنج شب، شبي يک ساعت قطع مي شود؛ از ساعت هشت. در برف و بوران اخير يکي از سيم هاي برق قطع شده بود و کارگردان بنا داشتند اين شب ها که هوا گرم تر بود سيم را وصل کنند. خاموشي محدود به خانه هاي اين خيابان ساکت پر دار و درخت مي شد که با ايستگاه تراموا و رديف مغازه هاي نماآجري چند قدم بيشتر فاصله نداشتند؛ و شبا و شوکمار سه سال بود در همين خيابان زندگي مي کردند. شبا اطلاعيه را با صداي بلند و بيشتر براي خودش تا شوکمار خواند. گفت: چه خوب که قبلش خبر دادند. بعد رفت طرف آشپزخانه و بند کيف چرمي را که از جزوه هايش باد کرده بود از روي شانه سر داد و انداخت وسط هال. شلوار گرمکن خاکستري پوشيده بود با باراني سرمه اي و کفش کتاني سفيد. سر سي و سه سالگي شکل و قيافه ي زن هايي را پيدا کرده بود که يک موقع ادعا مي کرد محال است عين آن ها لباس بپوشد.

آخرین محصولات مشاهده شده