کتاب مسخ رماني کوتاه و تاثيرگذار از کافکاست که عقيده ي او در رابطه با سرنوشت انسان در دنياي مادي را به تصوير کشيده است.اين رمان از بهترين کتاب هاي نوشته شده در حوزه ي سرنوشت انسان است که در زمره ي بهترين آثار اروپايي به شمار ميرود. اين رمان در مورد فردي به نام گرگور است که ناگهان به حشره اي تبديل ميشود.داستان به اين صورت آغاز ميشود که گرگور هرروز سر کار مي‌رفت آن هم با عذاب و سختي. «با خود گفت: خدايا چه شغل طاقت‌فرسايي انتخاب کرده‌ام! هر روز در راه.» يک روز که با همين عذاب از خواب بلند شد متوجه شد به حشره‌ي بزرگي تبديل شده است. اما او به جاي اينکه نگران اين باشد که ديگر خودش نيست، اضطراب ديررسيدن به سر کارش را داشت. خانواده‌ي او نيز به جاي آنکه نگران وضع او شوند او را شماتت کردند که چرا هنوز آماده نشده است. از آن طرف، مديرش هم سراغش مي‌آيد که بپرسد چرا اينقدر دير کرده است. چه بدبياري‌اي! سرانجام خانواده و مديرش با جسم جديد او روبرو مي‌شوند. مدير از ترس فرار مي‌کند، مادر غش مي‌کند و پدر چندشش مي‌شود. تنها گرته، خواهر گرگور، به حال او ترحم مي‌کند. و اينگونه، زندگي جديد گرگور در اتاقش آغاز مي‌شود.مسخ گرگور ، قهرمان اين اثر به يک حشره را ميتوان نماد زندگي پوچ و بي معنا و مفهوم انسان امروز دانست که از زندگي خشک و بي روح مادي و ماشين زده امروزي به تنگ امده و از خود بيگانه و مسخ ميشود. رمان مسخ يک رمان به ظاهر فانتزي است که ما را به عمق ملالت هاي زندگي روزمره ميبرد .اين رمان يک داستان عالي براي کساني است که به روزمردگي دچارند .