درباره‌‌ی ماليخولياي زمان (سيري در سينماي آلكساندر ساكوروف)

در کنار ادبيات ، که يکي از عشق هاي من است ، از نمايش راديويي هم خيلي خوشم مي آمد. چشم هايم را مي بستم و جهان خيالي خودم را در آن قطعه نمايشي مي ساختم. در خانواده من کسي اهل هنر نبود. من در روستاي کوچکي در سيبري به دنيا آمدم که الان ديگر وجود ندارد ؛ آن جا نيروگاه برق آبي ساختند. اگر بخواهم زادگاهم را ببينم ، مي توانم قايقي بگيرم و از راه آب به آن جا بروم و به ته دريا نگاه کنم. من بر اساس احساساتم پيش مي روم : احساسات بر آمده از وداع ها و جدايي ها . به نظر من ، درام مرگ همان درام جدايي است. در روسيه وداع هاي لذت بخش ممکن نيست. در روسيه حس مرثيه وجود دارد. حسي که عميق ، سريع و ناگهاني و همراه درد فرا مي گيردتان."

آخرین محصولات مشاهده شده