درباره‌‌ی كاروان اميد (تجربه و هنر زندگي 11)

ا همه افسون سادگي روياي تري شده بوديم، روياي جواني که از طرفي آنقدر معصوم بود که باور داشت مي تواند دنياي بهتري بسازد و از طرف ديگر آنقدر عاقل بود که نهضت خودش را آرام آرام پيش ببرد. ما از تري قهرمان ساختيم زيرا او آنچه را که لازمه ي قهرماني است انجام داد: او با حضورش دنياي ما را بهتر کرد. ما تري را قهرمان شمرديم زيرا او از ميان مردم عادي برخاسته بود و ما تکه اي از وجود خودمان را در او مي ديديم.» تري فاکس يک جوان معمولي کانادايي بود با زندگي معمولي هر جواني در سن و سال او، سرگرم درس و ورزش و تفريح. اما اتفاقي زندگي اش را زير و رو کرد. در 19 سالگي تشخيص دادند که سرطان پيشرفته استخوان دارد و در نتيجه بيماري يک پايش را از دست داد. و اين انتخاب هاي آدم ها در شرايط دشوار است که مي تواند از يک آدم معمولي، قهرماني بسازد. تري فاکس بعد از اين که بر افسردگي ناشي از شرايطش فايق آمد، تصميم گرفت گامي فراتر بردارد. او که در دوران بستري شدنش از نزديک شرايط دشوار بيماران سرطاني را ديده بود عزم کرد براي مبارزه با اين بيماري کاري بکند. و اين گونه بود که ماراتون اميد شکل گرفت. او تصميم گرفت از شرق تا غرب خاک کانادا را بدود و براي تحقيقات مربوط به مبارزه با سرطان پول جمع کند. تصميمي که براي هر دونده ي حرفه اي اقدامي بسيار بلندپروازانه و ديوانه وار تلقي مي شود چه رسد به دونده اي با يک پا. او شش ماه تمام هر روز حدود 40 کيلومتر يعني مسافتي نزديک به يک مسابقه دوي ماراتون را دويد و تا آخرين نفس تسليم نشد. «کاروان اميد» داستان مبارزه تري است با نااميدي و ياس و نمايشي است شگفت انگيز از پيروزي اراده ي انسان.

آخرین محصولات مشاهده شده