درباره‌‌ی خانه‌ي شكلاتي (قصه‌‌هاي شيرين جهان 36)

روزي روزگاري، هيزم‌شكن فقيري بود كه در گوشه‌اي از جنگل زندگي مي‌كرد. همسر او سال‌ها پيش از دنيا رفته بود، اما از او يك پسر و يك دختر باقي مانده بودند. بچه‌ها هنسل و گرتل نام داشتند. مدتي كه گذشت، هيزم‌شكن مجبور شد با زن ديگري ازدواج كند. نامادري زن بداخلاق و نامهرباني بود. به بچه‌ها سخت مي‌گرفت و آنها را مجبور مي‌كرد كه همه كارهاي خانه را انجام دهند. هر روز كه مي‌گذشت، وضع زندگي هيزم‌شكن بدتر مي‌شد و عاقبت كار به جايي رسيد كه حتي براي خوردن هم چيزي نداشتند، نامادري نقشه‌اي كشيد تا بچه‌ها را از خانه بيرون كند...

آخرین محصولات مشاهده شده