دربارهی غلامرضا غلامرضا را كشت (روايتي از بودن و نبودن غلامرضا تختي)
«به هتل آتلانتيک خوش آمديد آقاي تختي. چيزي به پايان روز جمعه 15 دي 1346، نمانده است که وارد هتل ميشويد. تا دو روز ديگر صحنه ي مرگ شما در اين هتل اجرا خواهد شد.»
اين شروع روايتي جسورانه، دقيق و متاثر کننده از زندگي و مرگ يکي از بزرگ ترين قهرمانان کشتي ايران و جهان است. غلامرضا تختي بدون شک يکي از چهره هاي منحصر به فرد تاريخ معاصر ايران است. او را ميتوان در قامت يک کهن الگو تصوير کرد؛ پهلوان، مرشد و عياري که در حافظه ي تاريخي ملت ما ماندگار شده است. طبيعي است که مثل هر اسطوره ي ديگري پيرامون او هم مکرر افسانه پردازي و شايعه شده است. همين امر چهره ي واقعي او را در پرده اي از ابهام باقي گذاشته و حقيقت مرگ و زندگي او را راز آلود و مکتوم ساخته است. مهدي مير محمدي در کتاب غلامرضا غلامرضا را کشت قدم بزرگي براي نزديک شدن به حقيقت بي غبار برداشته است. بيراه نيست اگر بگوييم مير محمدي در چند سالي که براي اين موضوع پژوهش کرده هيچ سند مهمي اعم از عکس، نوشته، مصاحبه و با اظهار نظري را از قلم نينداخته است. راوي دوم شخص ريزبين و دقيق آن شما را در جريان لحظه به لحظه ي ساعات منتهي به مرگ غلامرضا قرار ميدهد. اما بعد مير محمدي با چيره دستي دوربينش را عقب تر ميآورد و تصوير پشت تصوير خواننده را در ماجرايي مجذوب کننده فرو مي برد. پرتره ي تختي هرگز در اين افق ديد تازه گم يا فراموش نمي شود و در پس زمينه هم ميتوان تمام رخدادهايي را ديد که خم به ابروي او و چين به صورتش مي اندازند. هنر ميرمحمدي اين است که علي رغم ارادت آشکارش به جهان پهلوان پژوهش منصفانه و دقيقي انجام داده و حاصل آن را تبديل به روايتي جذاب کرده است. روايتي که پس از خواندنش تازه مي فهميم چيز زيادي درباره ي تختي نمي دانسته ايم. قهرمان بلند آوازه اي که روياهاي بزرگي در سر داشت اما در آوردگاه مبارزه مقهور بدل کاريهاي زمانه شد و فنون عجيبي که يکي پس از ديگري از آستين روزگار بيرون مي آمد او را اسير خاک کرد.
كد كالا | 104755 |
ابعاد كتاب | 13 × 20 |
انتشارات | چشمه |
تاريخ چاپ | 1402 |
قطع كتاب | رقعي |
زبانها | فارسي |
نويسنده | مهدي ميرمحمدي |
تعداد صفحات | 469 |
نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.