در اين داستان نه خبري از شکست اهريمني باستاني است، نه يتيمي براي هدفي والا انتخاب ميشود. داستان فقط درباره دو مرد است که در زمان و مکان نادرستي حضور داشتند. رويس ملبورن و هادرين بلکواتر با انجام دادن کارهايي خطرناک براي اشراف توطئهگر زندگي سودآوري براي خود دستوپا کردهاند. تا اينکه يک روز بيخبر، ديوار کوتاهي ميشوند تا دسيسه قتل شاه را به گردنشان بيندازند. آنها که محکوم به اعدام شدهاند، تنها يک راه براي رهايي از مهلکه پيش پاي خود دارند و همين ميشود آغازي براي قصهاي پردوزوکلک و ماجراجويانه، در بستري از اسطوره و درآميخته با لحظات جادويي و نبرد شمشيرها.