درباره‌‌ی خرسي دوستت دارم همين‌جوري كه هستي (خرسي و باباش)

خرسي در کتاب «خرسي دوستت دارم، همين جوري که هستي!» کلافه است در برف، گوش‌هاي‌اش يخ کرده و بابا شال را مي‌پيچد دور گوش‌هاي‌اش. وقتي پاهاي‌اش خسته مي‌شود، کول‌اش مي‌کند. اما خرسي هنوز بي‌قرار است و از غذا هم ايراد مي‌گيرد که فرني‌اش قلمبه قلبمه است. هنگام حمام هم بهانه مي‌گيرد اما باباخرسي با يک جمله آرام‌اش مي‌کند که خرسي همين‌جوري که هستي دوستت دارم. خرسي احساس بهتري پيدا مي‌کند، بابا را مي‌بوسد، مسواک مي‌زند و هردو مي‌خوابند.

آخرین محصولات مشاهده شده