درباره‌‌ی بزن بريم با كوسه‌ها شنا كنيم (ماكاموشي 10)

آسمان آبي، سواحل ماسه اي... داشتم خواب خوشي مي ديدم. خواب تعطيلاتي قشنگ و آرام زير نور آفتاب. بايد چند وقتي از هياهوي شهر موش ها دور مي ماندم. اگر تراپولا من را به يک مسافرت ديوانه وار نمي فرستاد، خواب خوشم به حقيقت مي پيوست. واقعا سفر وحشتناکي بود. يک دفعه ديدم به جاي ساحل زيباي دريا، توي يک هتل کثيفم و يک خروار کک هم ريخته اند توي رختخوابم و توي گوشم ويزويز مي کنند! آخ! يعني واقعا مي شد از همچين مسافرتي لذت ببرم؟

آخرین محصولات مشاهده شده