درباره‌‌ی با بچه‌ها كه كسي حرف نمي‌زند

قسمت هايي از کتاب با بچه ها که کسي حرف نمي زند (لذت متن) آقاي جونز مالک مزرعه مانر به اندازه اي مست بود که شب وقتي در مرغداني را قفل کرد از ياد برد که منفذ بالاي آن را هم ببندد. تلو تلو خوران با حلقه نور فانوسش که سراسر حياط را روشن کرده بود راه مي رفت، کفشش را پشت در از پا بيرون انداخت و آخرين گيلاس آبجو را از بشکه آبدارخانه پر کرد و افتان و خيزان به سمت اتاق خواب که خانم جونز در آنجا در حال خر و پف بود و رفت.

آخرین محصولات مشاهده شده