درباره‌‌ی چرا امروز ماركس را بايد خواند

با وجود تجربه شکست‌خورده «سوسياليسم واقعا موجود» جاذبه مارکس از نيمه قرن‌نوزدهم تا سراسر قرن‌بيستم و امتداد آن تا امروز چيست؟ بسياري از جنبه‌هاي جهان کنوني و تاريخ انديشه را نمي‌توان بدون داشتن درک حداقلي از چارچوب کلي انديشه‌هاي مارکس بازشناخت. با اين همه در ابتداي قرن بيست‌ويکم بايد پرسيد از آن پيکري که به خاک سپرده شد چه مقدار هنوز زنده مانده و به کار مي‌آيد؟ چاپ کامل آثار مارکس و انگلس به زبان انگليسي که هنوز به‌صورت کامل انجام نگرفته، بالغ بر يکصد جلد کتاب 800صفحه‌اي خواهد بود. با اين اوصاف کتاب کم‌حجم و مختصر «چرا امروز مارکس را بايد خواند» مي‌تواند شرحي مختصر و مفيد و خوانشي انتقادي از آراي مارکس محسوب شود. در فصل اول، نوشته‌هاي مارکس جوان را مي‌خوانيم که عمدتا فلسفي‌تر و داراي بار سياسي تندتري‌اند. نوشته‌هاي او در اين دوران، موضوعات متنوعي را شامل مي‌شود. فقط بخش کوچکي از اين نوشته‌ها در زمان حيات مارکس منتشر شد. بخش مهمي از نوشته‌هاي منتشرنشده که با عنوان‌هاي مختلف دست‌نوشته‌هاي 1844، دست‌نوشته‌هاي پاريس و دست‌نوشته‌هاي اقتصادي و فلسفي خوانده مي‌شوند آميزه‌اي از يادداشت‌هاي خواندني و تاملات بعدي مارکس‌اند که موضوعات مختلفي در آنها به بحث کشيده مي‌شود. در فصل دوم به ايده‌هايي پرداخته مي‌شود که انگلس در سخنراني مشهور خود بر سر مزار مارکس به‌عنوان چکيده زندگي مارکس مطرح کرده بود؛ يعني تحليل اقتصادي مارکس و تئوري تاريخ او که شامل پيش‌بيني‌اش داير بر لزوم پايان‌دادن به نظام سرمايه‌داري مي‌شود. مارکس معتقد بود بالاخره جامعه موجود با يک نظام کمونيستي جايگزين خواهد شد که دولت «بيگانه‌شده» را پشت‌سر بگذارد و اين با انقلاب پرولتري به دست خواهد آمد. از اواسط دهه1850، مارکس توجه و تمرکز خود را معطوف به تحليل اقتصادي سرمايه‌داري کرد و پس از نوشتن چند دست‌نوشته منتشرشده و نشده، سرانجام جلد اول شاهکار خود، سرمايه را در 1867 منتشر کرد. از آن به بعد مارکس به درآميختن تئوري اقتصادي‌اش با مبارزه و تبليغ سياسي ادامه داد. يکي ديگر از بخش‌هاي تفکر مارکسيستي که توسط وولف نقد مي‌شود جزميت‌گرايي اقتصادي است. «در جهان واقعي با گروه‌هايي سروکار داريم که به دلايل گوناگون با يکديگر در تضادند. نژاد، مذهب، مليت و جنسيت، همه موجد اختلافات و مبارزات بوده‌اند. پاسخ مارکسيست‌ها اين است که همه ديگر مبارزات در اساس خود، ريشه و پايه اقتصادي دارند. اما اين گفته در نهايت صرفا جزم‌گرايانه مي‌نمايد. چرا عوامل ديگر نبايد به همان اندازه براي ما انسان‌ها مهم باشند؟» او در بخشي از مقدمه مي‌نويسد: «مهم‌ترين و بزرگ‌ترين تئوري‌هاي مارکس هنوز به اثبات نرسيده‌اند. اما اين به معناي کنار گذاشتن انديشه‌هاي وي نيست. نوشته‌هاي او از جمله مستدل‌ترين‌ها در سنت روشنفکري غرب است. مارکس همچنان ژرف‌انديش‌ترين و موشکاف‌ترين منتقد سرمايه‌داري حتي در شرايط کنوني است. ممکن است اعتمادي به راه‌حل‌هاي وي براي معضلاتي که به درستي مي‌شمارد، نداشته باشيم، اما اين ايراد صورت مساله را پاک نمي‌کند.»

آخرین محصولات مشاهده شده