درباره‌‌ی مردم شاد چگونه مي‌انديشند

يک روز بهاري بود، آن قدر زيبا که نمي توان توصيف کرد، صبحي از يک زندگي جديد. اميلي پرسيد: «آيا روزي را به خاطر مي آوريد که گفتيد من دارم عاقل مي شوم؟ سه سال و نيم پيش و قبل از توده برداري ام بود، قبل از اينکه من و بيل با هم ازدواج کنيم، قبل از اينکه برايان به کالج برود». او پر از حسرت به نظر مي رسيد گويي بهترين زمان زندگي اش را به خاطر مي آورد. پرسيدم: «سلامتي تان چطور است؟» گفت: «يک ضايعه سرطاني در رحمم به وجود آمده اما بزرگ نيست. پزشکان گفته انــــد که مي توانند آن را بردارند. من معني زندگي را ياد گرفته ام. معني زندگي، زندگي کردن است. من حتي راز شادماني را مي دانم. لحظات خيلي زود مي گذرند، زودتر از آنچه فکر کنيد، بنابراين زندگي به معني از دست رفتن است و راز شادماني اين است که ياد بگيريد بيشتر از اينکه براي از دست دادن لحظه ها تأسف بخوريد، آن ها را دوست داشته باشيد و سپس لبخند زد.

آخرین محصولات مشاهده شده