درباره‌‌ی خوشي در ميان رنج‌ها

رابرت الکس جانسون در کتاب خوشي در ميان رنج‌ها، سه سطح از آگاهي را معرفي مي‌کند و براي هر کدام از اين سطح‌ها، يکي از شخصيت‌هاي ادبي را مثال مي‌زند. دن کيشوت نمونه‌اي از سطح اول با نام آگاهي دوبعدي است. او زندگي‌اش را دوست دارد و از لحظه‌لحظه‌ي آن لذت مي‌برد. دن کيشوت تفاوت ميان تصور و تجاربش را در همه‌ي موارد ناديده مي‌گيرد و پابه‌پاي تصوراتش پيش مي‌رود. او افکاري درباره‌ي جهان دارد که با واقعيت مطابقت ندارد؛ اما باز هم به آن افکار و عقايد پايبند مي‌ماند. خلاصه اين‌که دون کيشوت در خيالاتش زندگي مي‌کند و از اين نحوه‌ي زيستن رضايت دارد.سطح دومي که در کتاب خوشي در ميان رنج‌ها معرفي مي‌شود، آگاهي سه‌بعدي است. رابرت الکس جانسون نماينده‌ي اين نوع آگاهي را در ادبيات، هملت قرار مي‌دهد. هملت مي‌داند که مرکز جهان نيست و ديگران نيز به‌اندازه‌ي او اهميت دارند. او آن‌قدر شجاع است که حقايقي تلخ را درباره‌ي خود و ديگران بپذيرد؛ اما نمي‌داند با آن حقيقت چگونه روبه‌رو شود. به همين دليل هملت شخصيتي روان‌رنجور دارد که ارتباط گرفتن با او سخت است.آگاهي چهاربعدي سطح سوم آگاهي است. فاوست نمونه‌ي بارز اين سطح از آگاهي است که روح خودش را به شيطان مي‌فروشد. شايد با خود فکر کنيد او با اين کار به تعالي نمي‌رسد؛ اما تحليل رابرت الکس جانسون از اين داستان، مبتني بر آموزه‌هاي کارل گوستاو يونگ است. نويسنده‌ي کتاب خوشي در ميان رنج‌ها عقيده دارد که فاوست مانند هملت به اندازه‌ي کافي شجاع بود که با حقايقي درباره‌ي خويشتن و ديگران روبه‌رو شود؛ اما برخلاف هملت ياد گرفت که چگونه با اين حقيقت زندگي کند. به تعبير يونگ، فاوست سايه‌ي خود را در آغوش گرفت.

آخرین محصولات مشاهده شده