درباره‌‌ی ويلي كو ويلي كو بدو

قسمت هايي از کتاب ويلي کو ويلي کو بدو (لذت متن) زيرو: آها… تازه از نبراسکا برگشته بود مرتيکه ي دائم المست، مرغي رو که دختر آلن گينزبورگ براش تو سس قارچ خوابونده بود رو به دندون گرفته بود و فحش مي داد حروم زاده، من داشتم کتاب خشم و هياهوي فاکنر رو مي خوندم که ديدم سرو صدا بالا گرفت، رفتم پايين ديدم تو آشپزخونه سس قرمز ريخته کف کاشي سراميکا، لندهور با دست گلوي مادرم رو گرفته بود و خفه اش مي کرد، از خشم منم با لبه ي کتاب کوبيدم تو ملاجش، پنج بار زدم تا شل شد، چشاي مادرم نزديک بود بيفته زمين از سفيدي زياد، سيلور استالونه ي تو خالي رو بردم تو اتاق، خشم و هياهو رو برگ به برگ آب و تاب دادم و خمير کردم و با يه قيف فرستادم تو معده ش، گذاشتم ادبيات حسابي تو روده هاش بچرخه، بعدم مرد! پزشک قانوني هم گفت علت مرگ مسموميته. با سرب کلمات مرد، پس شما داغونا نگين ادبيات به درد کوفتم نمي خوره… ادبيات مي تونه کوهي از عضله رو مثل سوشي نرم کنه بندازه کف اتاق.

آخرین محصولات مشاهده شده