دربارهی روزنامهي مرد عزلتگزين
قسمت هايي از کتاب روزنامه ي مرد عزلت گزين (لذت متن)
در باغ اندوهم قدم مي زنم، غروب پشت سرم هستي يا پيش رو؟ نمي دانم اما حس مي کنم که هستي! سکوت ناگزير، به يادمان مي آرد گرازها که باغ را شخم زدند از هجوم وحشت زا بر اين درخت رد خنجر دندان ها، بر عصب من بر اين گلخانه، شلاق دم هاشان و پرز خيس از خون گل هامان علف به علف بي خوابي کشيده ايم و تحقير بيدار بودن مان. گفتني نيست اين ها، همه مي دانند حالا. مي آيي نزديک تر مي خواهي چيزي به من بگويي که تا حالا نگفته اي مگو!
كد كالا | 84520 |
انتشارات | چشمه |
قطع كتاب | رقعي |
زبانها | فارسي |
تاريخ چاپ | 1398 |
ابعاد كتاب | 20 × 14 |
نويسنده | جواد مجابي |
تعداد صفحات | 235 |
نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.