درباره‌‌ی خواب‌هايي كه بايد ديد

قسمت هايي از کتاب خواب هايي که بايد ديد (لذت متن) نگام افتاد به پاهاش ديدم سم داره... پناه بر خدا... شايد باورتون نشه... دستاش رو که ديدم مخم وايساد... فکر کردم توّهم زدم... دست کردم تو جيبم پاکت سيگار رو در آوردم... کلبيت رو زدم يه سيگار کشيدم... نه، انگار خواب نبودم... نشستم بغلش دستم رو جلو صورتش تکون دادم... تنش گرم بود... تا اومدم تکونش بدم ديدم با چشم بسته داره باهام حرف مي زنه... بهم گفت: هر آرزويي رو که تو زندگيت داري تا قبل از اينکه من چشمام رو باز کنم به ياد بيار... پناه بر خدا... امون نداد که يهو چشاشو باز کرد...

آخرین محصولات مشاهده شده