درباره‌‌ی نظريه‌ي عمومي فراموشي

ژوزه ادوآردو آگوآلوسا، نويسنده و روزنامه نگار ، يکي از صداهاي برجسته ادبي آنگولا و پرتغالي زبان امروزي است. کتاب هاي او به 25 زبان ترجمه شده است. چهار کتاب وي به انگليسي ترجمه شده است: کريول (2002) ، برنده جايزه بزرگ ادبيات پرتغال. کتاب آفتاب پرست ها (2006) ، برنده جايزه مستقل ادبيات داستاني خارجي ؛ همسران پدر من (2008) ، و فصل باراني (2009). او کمک هزينه هاي ادبي از Centro Nacional da Cultura ، Fundaço do Oriente و Deutscher Akademischer Austausch Dienst دريافت کرده است. آگوالوسا چهار نمايشنامه نيز نوشته است. همچنين قبل از هرچيز بايد گفت که رمان پيش رو يعني «فرضيه فراگير فراموشي» توانسته در مجامع بين المللي جوايز متعددي را از آن خود کند که ما در اينجا به اختصار به مهم ترين آنها اشاره مي کنيم:
برنده جايزه ادبي بين المللي دوبلين 2017!
نامزد دريافت جايزه بين المللي Man Booker 2016
در ليست کوتاه جايزه سه درصد بهترين کتاب ترجمه شده قرار گرفت
برنده جايزه ملي فرهنگي و هنري آنگولا 2019

اين کتاب در اصل يک تئوري کلي درباره عشق ، زندگي و سرانجام ادبيات است. آگوالوسا که در زمين حاصلخيز بين داستان ، فلسفه و افسون کار مي کند. شما در اينجا حس غريبي از بن بست ها و تاريکي جهان امروز را حس خواهيد کرد.
اين رمان حول لودو ، يک زن پرتغالي ساکن پايتخت آنگولا مي چرخد. در ميان همه خشونت ها و هرج و مرج ناشي از درگيري هاي جنبش ضد استعماري با مقامات پرتغالي ، او تصميم مي گيرد آپارتمان پنت هاوس خود را از جامعه جدا کند. او با پرورش سبزيجات و جذب کبوترها به داخل آپارتمان از طريق پنجره ، امرار معاش مي کند. او مبلمان خود را براي تأمين گرما سوزاند. اين داستان از 30 سال پيش از ديد او روايت مي شود. تنها اطلاعاتي که وي از جهان خارج و اوضاع سياسي با آن روبرو مي شود از گزارش هاي خبري در راديو يا گفتگوهاي همسايگان است که وي شنيده است.
لذت متن:
شبي لودو خواب ديد زير خيابان هاي شهر، زير آپارتمان هاي آبرومند پايين شهر شبکه بي انتهاي تونل هايي گسترده است. ريشه هاي درختان در طاق هاي قوسي سر راهشان مي پيچيد. هزاران نفر در زيرزمين به سر مي بردند، در گل و لاي و تاريکي فرو مي رفتند و از آنچه بورژوازي در فاضلاب ها مي ريخت تغذيه مي کردند. لودو در ميان خيل جمعيت گام برمي داشت. مردها داس ها را در دست مي جنباندند. تيغه هاشان را به هم مي کوبيدند و صداشان در تونل ها طنين مي انداخت. يکيشان نزديک شد، صورت کثيفش را يکراست به صورت زن پرتغالي نزديک کرد و لبخند زد. با صدايي بم و شيرين در گوشش نجوا کرد «آسمان ما کف زمين شماست.»

آخرین محصولات مشاهده شده