در رمان مردي به نام اوه، شخصيتي بداخلاق اما دوست داشتني با آمدن همسايگاني جوان و پر سروصدا، خلوت و تنهايي موردعلاقه اش را از دست مي دهد. اوه، مردي بدخلق است، از آن دست افراد که به آدم هايي که دوست ندارد، طوري اشاره مي کند که انگار آن ها دزداني شرور در پشت پنجره ي اتاقش هستند. او قوانيني ثابت، برنامه اي سخت گيرانه و اعصاب ضعيفي دارد. مردم او را همسايه ي تلخ جهنمي صدا مي کنند، اما آيا اوه فقط به اين خاطر به تلخي متهم مي شود که آدم ها هميشه او را با لبخندي ماسيده بر صورتش نمي بينند؟ پشت اين ظاهر تلخ و عبوس، داستان و غمي وجود دارد. زماني که يک زوج جوان پرحرف به همراه دو دختر کم سن و سال وراجشان در صبحي از ماه نوامبر همسايه ي ديوار به ديوار اوه مي شوند و تصادفا صندوق پستي او را با خاک يکسان مي کنند، داستاني کميک و دوست داشتني درباره ي گربه هايي ژوليده و دوستي هايي غيرمنتظره کليد مي خورد. همه ي اين ماجراها، تغييرات بزرگي در زندگي پيرمرد بداخلاق و همسايگانش ايجاد خواهد کرد.