در سال 2008، مغز دکتر ايبن الکساندر به دليل يک مورد ويرانگر مننژيت باکتريايي به شدت آسيب ديد و او به کما يک هفته اي رفت. تقريبا مطمئنا اين حکم اعدام بود، اما او به طور معجزه آسايي زنده ماند و داستان شگفت انگيزي را با خود آورد. در طي آن 7 روز در کما، او در عميق ترين قلمروهاي آگاهي غوطه ور شد و به حقايق عميقي در مورد کيهاني که ما در آن ساکن هستيم پي برد. آنچه او آموخت، همه چيزهايي را که در مورد مغز، ذهن و آگاهي مي دانست تغيير داد و او را به طرح سوالي سوق داد که کل جامعه علمي را گيج مي کرد: چگونه منشأ آگاهي را توضيح مي دهيد اگر محصول جانبي مغز نباشد؟ چالش او مربوط به يک تغيير انقلابي است که اکنون در درک علمي مدرن ما در حال وقوع است. در نهايت، تجربه مستقيم براي درک کامل چگونگي ارتباط همه ما از طريق نيروي الزام آور عشق بي قيد و شرط و قدرت نامحدود آن براي التيام، کليدي است. در کتاب زندگي در جهان خودآگاه، نويسنده پرفروش نيويورک تايمز، بينش خود را در مورد ماهيت واقعي آگاهي به اشتراک مي گذارد. او با پذيرش جهان بيني کاملا جديد خود، برنامه اي متعهد از کاوش شخصي در آگاهي غيرمحلي را آغاز کرد. در طول راه، او کارن نيول را ملاقات کرد، کسي که بيشتر عمرش را با جهان بيني اي سپري کرده بود که تازه کشف کرده بود که ممکن است. دانش شخصي او از آزمايش تکنيک ها و تئوري هاي مختلف به عنوان بخشي از روال روزانه او ناشي مي شد. با زندگي در يک جهان خودآگاه، آنها به شما مي آموزند که چگونه از ذهن بزرگتر و قدرت قلب خود براي تسهيل بهبود بهبودي، روابط، خلاقيت، راهنمايي و موارد ديگر استفاده کنيد. با استفاده از روش هاي مختلف مربوط به مديتيشن و تمرکز حواس، قدرت دسترسي به منبع نامتناهي دانستن بسيار حياتي براي همه ما را به دست خواهيد آورد و در نهايت هر جنبه از زندگي ما را غني مي کند.