درباره‌‌ی كاپيتان و دشمن

تصوير “مرز” و مفهوم “شک” هميشه ذهن گراهام گرين را به خود مشغول مي‌داشت. در بسياري از رمان‌هايش مرزي را ترسيم کرده و در کاپيتان و من نيز گويي که مي‌دانسته اين آخرين رمان او خواهد بود، براي وداع با تصويري که از کودکي همدم او بوده، به ترسيم يک مرز پرداخته است. اين بار مرز استعاره است از شک، و به جاي ايجاد يقين، به جاي تصديق درست و نادرست، خوب و بد، حق و ناحق، درباره‌ي آن‌ها القاي ترديد مي‌کند. شايد به همين دليل است که شهر پاناماسيتي را صحنه‌ي رويداد اين رمان قرار داده است. شهري که در دل آن مرزي بود (تا 1979) بين کشور پاناما و ايالات متحده و دو سوي خياباني در اين شهر به دو کشور متفاوت تعلق داشتند. اين سو پاناماي روستايي است جايي که کمونيست‌ها در آن حضور دارند و آن سو آمريکا. نويسنده آخرين رمان خود را با عشق نيز پيوند داده، او که عمري از انقلاب‌ها، جنگ‌ها و اتفاقات سياسي قرن بيستم نوشت، آخرين جمله‌ي آخرين رمانيش را به‌شکلي معنادار و خاص به عشق اختصاص داده است.

آخرین محصولات مشاهده شده