دربارهی دو سال تعطيلات
بعدازظهر روز 15 فوريه 1860، شروع تعطيلات پسران جوان مدرسه شبانهروزي شِرمان بود. آنها سوار قايق زيباي اسلوگي شدند که براي سفري ششهفتهاي تجهيز شده بود. قرار بود دو ماهِ پيشِ رو، که شد دو سال، آزادِ آزاد باشند، در استقلال مطلق. خدمه شامل ناخدا، شش ملوان، يک آشپز و يک جاشو بود به نام موکو، يک جوان سياهپوست دوازدهساله، و يک سگ شکاري به اسم فان. آن شب، پيش از حرکت، خدمه رفته بودند آخرين پيک ويسکي را سَر بکشند، و اينگونه بود که آن اشتباه نابخشودنيِ تا نيمهشب ماندن را مرتکب شدند. جاشو هم که سر خدمت از پا افتاده بود به خواب رفت. آن وقت چه شد؟ به احتمال زياد هرگز نخواهيم فهميد. آنچه مسلّم است اينکه ريسمان نگهدارنده? قايق از سرِ ندانمکاري يا بدجنسي جدا شد. اسلوگي حالا در سهمايليِ ساحل بود و پسران جوان هرچه فرياد زدند و کمک خواستند، جوابي نشنيدند. آنها ديگر هيچ اميدي به دريافت کمک از خشکي نداشتند. از بخت بد، ريسمان فانوس هم با وزش باد پاره شد و توي دريا افتاد و ديگر هيچچيز اسلوگي را نشان نميداد.
حالا سرنوشت بچهمدرسهايهاي کشتيشکسته چه ميشد؟ از کدام سو نجاتدهندهاي سرميرسيد؟
كد كالا | 111179 |
گروه سني | نوجوان |
تاريخ چاپ اول | 1403 |
قطع كتاب | پالتويي |
زبانها | فارسي |
انتشارات | آفرينگان |
ابعاد كتاب | 21 × 13 |
نويسنده | ژول ورن |
مترجم | مرضيه كردبچه |
تعداد صفحات | 480 |
نوع جلد | گالينگور |
تاكنون نظري ثبت نشده است.