درباره‌‌ی تضادهاي دروني ما

انسان وقتي قسمت هاي اساسي روح خود يعني خود واقعي اش را سرکوب و محو نمايد و از رشد بازدارد، به مقدار زيادي با خودش بيگانه و ناآشنا مي ماند. البته اين جريان به مرور و بدون آگاهي صريح خود شخص صورت مي گيرد. رفته رفته شخص نسبت به آنچه واقعا مي خواهد يا نمي خواهد، نسبت به آنچه دوست دارد، يا دوست ندارد، نسبت به اعتقاداتش، به احساساتش و به طور کلي نسبت آنچه واقعا هست، منگ و خرفت مي شود. ديد روشني نسبت به هيچ چيز خود ندارد. بدون اينکه خودش متوجه باشد، در عالم خيال زندگي مي کند. چندان علاقه اي به زندگي حقيقي خود ندارد، زيرا از آن دور است.

آخرین محصولات مشاهده شده