اگر علاقه مند به داستان هاي مرموز، سرشار از قتل و انتقام و پر فراز ونشيب هستيد حتما کتاب «مردي از شب» نوشته «ريچل کين» را از دست ندهيد. داستان اين کتاب پر از موجودات وسواسي روان پريش است که سوداي کشتن يکديگر را در ذهن خويش مي پرورانند. نگاهي به پلات اين رمان بياندازيم: هر وقت گوين چشمانش را مي بست او را در کابوس هايش مي ديد. حالا چشمانش باز است و او از بين نمي رود. گوئن پروکتور در نبرد نجات بچه هايش از دست شوهر سابقش ، قاتل زنجيره اي ملوين رويال و باند همدستان روان پريش خود پيروز شد. اما جنگ تمام نشده است. نه از وقتي که ملوين از زندان فرار کرد. نه از وقتي که او متن دلهره آوري دريافت کرد ... اکنون در هيچ کجا ايمن نيستيد. پناهگاه او در درياچه استيلهاوس به يک دام تبديل شده است. گوئن فرزندانش را تحت قيموميت همسايگي مستحکم و مسلح نگه مي دارد. اکنون ، گوئن به کمک سام کيد ، برادر يکي از قربانيان ملوين ، به شکار مي رود. او ياد گرفته است که چگونه مانند يکي از بيمارترين قاتلان زنده رفتار کند. اما چيزي که او در برابر آن قرار دارد فراتر از هر چيزي است که از آن مي ترسد - يک بازي ذهن پيچيده و وحشيانه که براي نابود کردنش محاسبه شده است. از آنجا که اعتماد فراتر از حلقه دوستان کوچکش شروع به از بين رفتن مي کند ، گوين هنگام بستن طعمه هايش فقط خشم و انتقام دارد که به آنها اعتقاد داشته باشد. و مطمئنا همانطور که شب ، يکي از آنها خواهد مرد.