درباره‌‌ی باد ويرانگر

پدر پيرسون، کشيش دوره‌گرد، با دختر شانزد ساله‌اش، لني، در راه‌اند که ماشين‌شان در بيابان از کار مي‌افتد. کار خدا است يا دست تقدير که از تعميرگاه گرينگو باوئر و تاپيوکا، وردست جوانش، سر در مي‌آورند. ناچار اتراق مي‌کنند. کشيش، وسط برهوت بين مشتي آهن پاره و قراضه بساط موعظه‌اي بي‌وقت پهن مي‌کند. بي‌آن‌که بداند توفاني در راه است.

آخرین محصولات مشاهده شده