درباره‌‌ی جهنم خيس

ضربان قلبم بالا رفته خودم مي‌دونم. بعد از سال‌ها دوباره دارم طعم اضطراب را احساس مي کنم، اما اين بار همه چيز متفاوت است، چون پاي فرزندم به وسط آمده و اين اضطراب‌ها نه شباهتي به اضطراب‌ها و تجربه‌هاي چند سال قبل هم دارد و نه هضمش برايم آسان است. بغض و اضطراب درد بدي را به قلب و حلقم وارد ميکند که تا امروز تجربه اين درد را نداشتم. حس يک آدم مفلوک را دارم که عرضه هيچ کاري ندارد. حس مادري که تمام بدنش فلج است و قادر به هيچ حرکتي نيست جز نگاه کردن به دردسر افتادن فرزندش... و نميدانم اين دردسر قرار است تا کجا پيش برود...

آخرین محصولات مشاهده شده