درباره‌‌ی كلام بيگانه

کلام بيگانه روايتي است درباره‌ي مردي که مديريت يک آموزشگاه زبان را بر عهده دارد؛ پيش از تولد او که يک روستازاده است، فالگيري به مادرش گفته فرزندي که در راه دارد عاقبت خوبي نخواهد داشت؛ پيشاني کوتاه و دهان بزرگش خودنمايي مي‌کند و عقل و شعور درستي هم نخواهد داشت. مادرش که گويي اين حرف فالگير را پذيرفته، از ابتدا پسرش را که کلام نام دارد و بعد از ازدواج همسرش او را نيما ناميده، آويزان خودش مي‌داند و هيچ اميدي به او نبسته. وقتي کلام بچه بوده آشنايان به مادرش مي‌گفتند که او را به دکتري نشان دهد زيرا شبيه جن‌زده‌ها رفتار مي‌کند...
ماجرا از آموزشگاه زبان آغاز مي‌شود و از خبر فوت پدر کلام، او بايد با ماشيني که کولر هم ندارد تا روستايشان برود و به‌اين‌ترتيب مخاطب خيلي زود با اهالي روستا و خانواده‌ي کلام آشنا مي‌شود.

آخرین محصولات مشاهده شده