دربارهی زمين سوخته
جوان خاکستري پوش روبرويم ايستاده است و حرف مي زند. نميدانم چه ميگويد. صدايشس را نمي شنوم. به لبهايش نگاه ميکنم که تند تند حرکت مي کندد . دندانهاي ناموزونش پيدا و ناپيدا مي شوند. نگاهم از لبانش سر مي خورد رو دماغش. چه بزرگ و بي قاعده به نظرم مي آيد. بعد به چشمانش نگاه مي کنم که انگار کلاپيسه است. حالا، پيشاني جوان خاکستري پوش است. عرق و خاک هم قاطي شده است و تمام پيشاني اش را پوشانده است. ناگاه از بالاي سر جوان خاکستري پوش چشمم مي افتد به دستي که در انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار بالا رفته است و تو خوشه خشک نخل بلند پايه گوشه حياط ننه باران گير کرده است. آفتاب کاکل نخل را سايه روشن زده است. خون خشک، تمام دست را پوشانده است. انگشت کوچک دست، از بند دوم قطع شده است و سبابه اش مثل يک درد، مثل يک تهمت و مثل يک تير سه شعبه به قلبم نشانه رفته است.
كد كالا | 678 |
قطع كتاب | رقعي |
تاريخ چاپ اول | 1392 |
ابعاد كتاب | 21 × 14 |
زبانها | فارسي |
انتشارات | معين |
نويسنده | احمد محمود |
تعداد صفحات | 322 |
نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.