درباره‌‌ی خدمتكار مشيرالدوله

قسمت هايي از کتاب خدمتکار مشيرالدوله (لذت متن) دمنوش نعناع بي اثر نيست؛ شورش دروني ام را کمي آرام مي کند. به ساعت نگاه مي کنم، مرتضي دير کرده. البته خودش هم گفت که يک ربع بيست دقيقه دير مي رسد. فرصت خوبي است تا يک بار ديگر يادداشت هايم را بخوانم. نگاهي سرسري به متن مي کنم. حرف خانم مشيري به خاطرم مي آيد که گفت اين قصه بر لبه پرتگاه حرکت مي کند و اگر مراقب نباشم، به دام ملودرام هاي هندي مي افتم. تجربه اش از سن و سالش بيشتر مي زند. شايد فيزيک چهره قجرش نيز ربط مستقيم به شخصيتش دارد؛ يک جور اعتماد به نفس. راستي اين بار که ديدمش بايد اسم کوچکش را پرس و جو کنم؛ شايد هم مرتضي بداند. صداي قاروقور خفيفي لايه هاي تحتاني شکمم را مي لرزاند. از پس لرزه ها مي فهمم دمنوش نعناع کار خودش را به خوبي انجام داده و شورش لوبياها را سرکوب کرده و...

آخرین محصولات مشاهده شده