دربارهی ناطور دشت
همه اش مجسم مي کنم چندتا بچه ي کوچيک دارن تو يه دشت بزرگ بازي مي کنن، هزار هزار بچه ي کوچيک و هيچ کي هم اونجا نيس، منظورم آدم بزرگه، غير من. منم لبه ي يه پرتگاه خطرناک وايسادم و بايد هر کسي رو مياد طرف پرتگاه بگيرم، يعني اگه يکي داره مي دوئه و نمي دونه کجا داره مي ره من يه دفه پيدام مي شه و مي گيرمش. تمام روز کارم همينه. ناتور دشتم. مي دونم مضحکه ولي فقط دوس دارم همين کار رو بکنم. با اين که مي دونم مضحکه.
| كد كالا | 1889 |
| زبانها | فارسي |
| تاريخ چاپ اول | 1388 |
| انتشارات | علمي فرهنگي |
| قطع كتاب | رقعي |
| ابعاد كتاب | 21 × 14 |
| نويسنده | جروم ديويد سلينجر |
| مترجم | احمد كريمي |
| تعداد صفحات | 242 |
| نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.