درباره‌‌ی ميانسالي

بسته به کشور و اقليم زادبوم، سال‌هايي از ميان دهه‌ي چهارم تا اواسط دهه‌ي ششم زندگي، مي‌تواند ميانسالي خوانده شود. سال‌هايي که آماده مي‌شويم، براي مواجهه با دردها، فقدان‌ها و البته اگر بخت‌يار باشيم، تازه رسيده‌هاي خودمان: فرزندان، نوه‌ها، برادرزاده‌ها، خواهرزاده‌ها و ... . سال‌هايي که نه پيرساليم و نه جوان. سال‌هايي که انتظارات خودمان از خودمان هم‌عرض انتظارات ديگران از ماست؛ و البته سال‌هايي پر از پرسش و اندوه: آيا آن‌طور زيسته‌ايم که به خود بباليم؟ يا اگر به آن بنگريم همانند سامرست موام در «حاصل عمر» با خود مي‌گوييم: «هرگز اين احساس در من از ميان نرفت که... زندگي‌ام يک سراب بوده است... که حتي همان موقع که مشغول ايفاي نقشم در آن بودم، مي‌توانستم از بيرون به آن بنگرم و آگاه باشم که سرابي بيش نيست.» کريستوفر هميلتون در کتاب «ميانسالي» درست در زماني که خودش در همين ميانه‌ي زندگي ايستاده، به آن نظر دقيق‌تر و جامع‌تري انداخته و سعي کرده تجربه‌ي زيستن زندگي در لحظه‌ي ميانسالي را در حرکت ميان فلاسفه و هنرمندان و البته هرآنچه خودش از زندگي دريافته، واکاوي کند. کتاب هميلتون، هم‌چون جستاري فلسفي و درعين‌حال خودنگارانه، در پي دريچه‌اي‌ست گشوده، به خوشي‌ها و مصائب دوراني که سرشار از تشکيک است؛ تشکيک نسب به زندگي از سر گذشته با فهم و تدقيق و پرسش از اين نکته‌ي حياتي که به مرگ نزديک‌تريم تا به زندگي!

آخرین محصولات مشاهده شده