درباره‌‌ی غمسوزي

امروز روزي است که فريده از من خواست زندگي اش را نجات بدهم. چه شد که قبول کردم؟ دوباره شدم همان برادر بزرگ چند سال پيش. کسي که وقتي علاقه برادر کوچکش به فريده را ديد، از عشق سوزان خودش دست کشيد. کدام شستن؟ آن روزها همه آب هاي زمين نفت بودند. سوختم تا نام و نشان فريده هم در دلم خاکستر شد و به باد رفت. ...

آخرین محصولات مشاهده شده