درباره‌‌ی مسكو 2042

پس از مرگ لئونيد برژنف در 1982، پيرمردهاي حزب کمونيسم اتحاد جماهير شوروي يکي پس از ديگري درگذشتند و کشور به دست جوان‌‌ترها افتاد و شايد اگر اين پيرمردها نمي‌مردند، جهان هيچ‌گاه پايان شوروي را به چشم نمي‌ديد. داستان رمان «مسکو 2042» ماجراي يکي از بي‌شمار تبعيدي‌هاي روس است، نويسنده‌اي که در سال 1982 و در همان سالي که پس‌از مرگ برژنف و به صدا درآمدن زنگ خطر براي شوروي، درحالي‌که در مونيخ به سر مي‌برد متوجه مي‌شود که مي‌تواند به آينده سفر کند؛ سفر به 60 سال بعد، سفر به مسکو در 2042. اين پيشنهاد هيجان‌انگيز را نمي‌شد رد کرد و ويتالي کارتسف هم اين کار را نمي‌کند! سفر کارتسف به آينده، به کشور عزيزش، به مسکوي زيباي هزاره‌ي سومي، مثل هر جهشي در زمان، با ملغمه‌اي از شگفتي و قهرمان‌بازي همراه است که ناخودآگاه ممکن است براي هر آدمي پيش بيايد. اگر به حرف مارکس رجوع کنيم و تاريخ و تکرارش را در تراژدي و سپس کمدي ببينيم، همواره اين کمدي‌ست که بخشي از آينده را تشکيل مي‌دهد و کتاب مسکو 2042 نيز از اين قاعده مستثني نيست. ولاديمير واينوويچ که خود يکي از نظاره‌گران پايان شوروي بوده، يک سال پس‌ از فروپاشي، تصوير آينده‌نگارانه‌اش از روسيه‌ و جهان پساشوروي را ارائه داده است، با تلخندي که حتي همين امروز مي‌توانيم درکش کنيم و شايد نيازي نباشد تا 2042 صبر کنيم!

آخرین محصولات مشاهده شده