درباره‌‌ی كنام

قسمت هايي از کتاب کنام (لذت متن) همه چيز توي يک لحظه اتفاق افتاد: در پناه آن تاريکي، حول يک ليوان، با تماس دو انگشت، چشم و گوش دست ها باز شد. حالا هيچ چيز سرجاي قبل نيست: همه جا روشناست.روي تخت آرام گرفته ايد. سوغات آذر، ماه گردن آويز، روي سينه ي توست، مچ بندت به دست آذر و جاي خالي قاب عکس منصور به ديوار. حالا اگر يک چيز از زندگي نفهميده اي. حالا مي داني مرد شدن، تصويري است که فقط ميتواني توي چشم هاي راضي يک زن ببيني.

آخرین محصولات مشاهده شده