هر پرونده قتلي با يک مظنون آغاز مي شود.
اگر مظنون پرونده دخترتان باشد چه؟ حرف هاي او را باور مي کنيد يا مدارکي که عليهش وجود دارد؟
پدر فکر مي کند براي دخترش پاپوش درست کرده اند.
مادر فکر مي کند او دارد چيزي را پنهان مي کند.
دختر فکر مي کند آنها روحشان هم خبر ندارد که چه کارهايي از او ساخته است…
يک شب استلاي هجده ساله دير به خانه برمي گردد و روز بعد به قتل متهم مي شود. پدر و مادر بايد با شرايط حاکم دست و پنجه نرم کرده و از دخترشان محافظت کنند، بايد به دنبال حقيقت باشند، ولي واقعا چقدر درباره فرزندشان مي دانند؟
يک خانواده تقريبا معمولي تريلري روان شناختي است که از سه ديدگاه مختلف -پدر، مادر، دختر- روايت مي شود، ولي چه کسي حقيقت را مي گويد؟