درباره‌‌ی زنجيرجيرك (پازل شعر امروز 175)

ناخواسته به شعبده ي تقدير، زخمي زديم بر تن همديگر / او مثل داغ بر جگر من بود، من مثل غدّه در کمرش بودم - آنقدر دير بود که از تبريز… پاي پياده تا شبح تهران / يک بوسه ي سياه شده در دود او مرده بود و من خبرش بودم - از اولين جهيدن من تا ماه، تا آخرين سقوط ته درّه / در جذر و مد برکه ي او تنها، مي خواستم که مدّ نظر باشم

آخرین محصولات مشاهده شده