در رمان ساعت ها، مايکل کانينگهام به شکلي مبتکرانه به زندگي و کار ويرجينا وولف مي پردازد تا داستان گروهي از شخصيت هاي هم عصرش را بازگو کند. افرادي که در حال تقلا با مطالبات متناقض عشق و وراثت، و يأس و اميد هستند. رمان با بازسازي روزهاي آخر زندگي وولف پيش از خودکشي اش در سال 1941 آغاز مي شود و سپس به داستان هاي دو زن متجدد آمريکايي مي پردازد که عليرغم خواسته هاي دوستان و خانواده، در تلاش براي ساختن زندگي موفقي براي خود هستند. کلاريسا وان، ويراستار کتاب است و در جايي که امروزه با نام دهکده ي گرينويچ شناخته مي شود، زندگي مي کند. خواننده براي اولين بار کلاريسا را در حال خريدن گل براي مهماني دوستش ريچارد، شاعري مريض که به تازگي برنده ي جايزه ي ادبي مهمي شده، ملاقات مي کند. لارا براون، زني خانه دار است که در کاليفرنياي پس از جنگ زندگي مي کند و وظيفه ي تربيت تنها پسرش را بر عهده دارد و به دنبال زندگي حقيقي خود، بيرون از ازدواج ناموفق اش مي گردد. در حين مهماني ريچارد، کانينگهام به شکلي غيرمنتظره و اندوه ناک، سرنوشت اين دو زن را با زندگي ويرجينيا وولف گره مي زند. رمان به زمان هاي مختلف در قرن بيستم پرش مي کند و هر خط آن با زبان صريح، قدرتمند، معاصر و موزون کانينگهام طنين انداز مي شود. رمان ساعت ها، پرشور، عميق، به شدت تأثيرگذار و قابل توجه ترين موفقيت مايکل کانينگهام تا به امروز است.