از زمان جنگ هسته اي ويرانگر، بشر در سفينه هايي فضايي بيرون از زمين زندگي کرده است. حالا صد نوجوان بزهکار که اجتماع آن ها را بي ارزش مي داند. به ماموريتي خطرناک مي روند تا دوباره در سياره ساکن شوند. ممکن است شانس مجددي براي زندگي باشد... يا ماموريتي انتحاري. کلارک به جرم خيانت بازداشت شده اما خاطره کاري که واقعا انجام داده، رهايش نمي کند. ولز، پسر صدراعظم، به دنبال دختري که دوست دارد به زمين مي آيد... اما آيا بخششي در کار هست؟ بلامي بي پروا به دنبال خواهرش قدم به سفينه انتقال مي گذارد؛ آن دو تنها خواهر و برادر در تمام کهکشان هستند. و گلس از سفر به زمين مي گريزد اما متوجه مي شود زندگي در سفينه به اندازه رفتن به زمين خطرناک است. صد نفر در مواجهه با زمين وحشي و رازهاي گذشته شان، بايد براي بقا مبارزه کنند. قرار نيست قهرمان باشند اما آخرين اميد بشر هستند...