دربارهی دختر ماهپيشوني (سهدخترون 3)
در داستان «دختر گل خندان» تاجري بود به نام حاتم که همسري داشت به نام گلشن. حاتم و گلشن منتظر به دنيا آمدن فرزندشان بودند. روزي خبر رسيد که حاتم ورشکست شده پس حاتم هرچه داشت و نداشت فروخت تا بدهي هايش را پرداخت کند بعد هم به همراه گلشن خانه اي اجاره کردند و حاتم مشغول باربري و کارگري شد. در نزديکي خانه آن ها پيرزن جادوگري زندگي مي کرد. يک روز گلشن چشمش مي افتند به تربچه هاي باغچه حياط خانه پيرزن و از حاتم مي خواهد تا برايش چند تا از آن تربچه ها را بياورد. همين که حاتم دست مي برد تا تربچه بردارد سروکله پيرزن جادوگر پيدا مي شود و تصميم مي گيرد وقتي بچه حاتم و گلشن به دنيا آمد آن را بگيرد جادوگري يادش بدهد اما حاتم و گلشن به بيرون شهر فرار مي کنند. در راه گلشن به کمک چند پري دختري به دنيا مي آورد به نام گلنار. پري ها هرکدام هديه اي به گلنار مي دهند. يکي آرزو مي کند موقع خنديدن از دهانش گل ببارد و ديگري آرزو مي کند هنگام گريه از چشمانش مرواريد بريزد و سر راهش خشت طلا باشد. گلنار و پدر و مادرش مدتي درآسايش زندگي مي کنند تا اينکه جادوگر آن ها را پيدا مي کند و مي آيد و گلنار را با خود مي برد.
کتاب «دختر گل خندان» از مجموعه سه دخترون است. ديگر جلدهاي اين مجموعه «دختر ماه پيشوني» و «دختر نارنج و ترنج» است. اين داستان ها بازآفريني افسانه هاي قديمي هستند.
كد كالا | 51210 |
قطع كتاب | رقعي |
تاريخ چاپ | 1391 |
زبانها | فارسي |
انتشارات | افق |
ابعاد كتاب | 22 × 15 |
گروه سني | خردسال |
نويسنده | محمدرضا شمس |
تعداد صفحات | 72 |
نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.