دربارهی لنگرگاهي در شن روان (شش مواجهه با سوگ و مرگ)
سوگ معلم سنگدلي ست. يادت مي دهد عزاداري چه بي مروت است، چقدر پر از خشم است. يادت مي دهد تسليت ها چقدر پوچ اند. يادت مي دهد سوگ چقدر به زبان مربوط است، به ناتواني زبان، به پرپر زدن براي کلمه ها. چرا پهلوهايم اين قدر درد مي کنند و تير مي کشند؟ بهم مي گويند از گريه است. نمي دانستم با ماهيچه هايمان هم گريه مي کنيم. خود درد عجيب نيست، حس کردنش در پوست و گوشتم عجيب است. دهانم آن قدر تلخ است که نمي توانم تحملش کنم. انگار غذاي فاسدي خورده باشم و بعد يادم رفته باشد مسواک بزنم. انگار وزنه ي سنگين و مهيبي روي سينه ام گذاشته اند. توي بدنم حسي از فروپاشي ابدي دارم. اختيار قلبم از دستم در رفته؛ استعاره اي در کار نيست، همين قلب گوشتي را مي گويم. خودسر شده. زيادي تند مي زند. ضربانش با ضرب آهنگ خودم جور نيست. رنجي که مي کشم فقط روحي نيست، جسمي هم هست. گوشت تنم، ماهيچه هايم، همه ي اندام هايم ناخوش اند. ايستاده، نشسته، خوابيده، در هيچ حالتي راحت نيستم. تا چند هفته دلم آشوب است و پيچ مي زند. مدام حس مي کنم اتفاق بدي در راه است. به دلم افتاده کس ديگري هم مي ميرد و چيزهاي بيشتري هم از دست خواهيم داد. يک روز صبح، اکي کمي زودتر از معمول بهم تلفن مي کند. در دلم مي گويم بگو، زود بگو، باز کي مرده؟ مامان مرده؟
كد كالا | 774 |
ابعاد كتاب | 21 × 14 |
زبانها | فارسي |
تاريخ چاپ اول | 1388 |
انتشارات | اطراف |
قطع كتاب | رقعي |
نويسنده | جون ديديون و ديگران |
مترجم | الهام شوشتري زاده |
تعداد صفحات | 189 |
نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.