درباره‌‌ی و كسي نمي‌داند در كدام زمين مي‌ميرد

و کسي نمي‌داند در کدام زمين مي‌ميرد بيش از هر چيز، روايت سفر است. زني جوان که به دلايلي از همه‌چيز و همه‌کس خسته شده، تصميم مي‌گيرد قيد همه‌چيز را بزند و با کوله‌پشتي‌اش سفر کند. مسير سفر از البرز و هرمزگان و فارس و چهارمحال‌ و بختياري گرفته تا يونان و روسيه و افغانستان و گرجستان و ترکيه و فرانسه و ايتاليا و نپال در هر پيچ‌وخمش قصه‌اي تازه سر راه او مي‌گذارد؛ قصه‌هايي که مهزاد الياسي بختياري در کتاب و کسي نمي‌داند در کدام زمين مي‌ميرد روايت‌شان کرده است. اما اين کتاب با سفرنامه‌هاي معمولي سنتي فرق دارد و تصويري نو از سفرنگاري معاصر و امروزي پيش چشم ما مي‌گذارد. نويسنده، به جاي اين‌که قصه‌ي سفر و کوله‌گردي‌اش را در قالب خطي و متعارف سفرنامه‌ها بازگو کند، تجربه‌هاي گوناگون سفر را در قالب روايت‌هايي جستارگون وصف مي‌کند و از دل اين تجربه‌هاي منفرد و بيروني به احوال دروني انسان و اوضاع کلي جوامع انساني پل مي‌زند. بنابراين، مي‌شود گفت که و کسي نمي‌داند در کدام زمين مي‌ميرد سفرنامه است و سفرنامه نيست. سفرنامه است چون به هر حال، سفر و وقايع سفر را روايت مي‌کند؛ و سفرنامه نيست چون راوي (که انسان‌شناسي خوانده) خلاف سنت سفرنامه‌هاي متعارف، به جاي هيجان‌زدگي و عجله براي رسيدن، هر جا مجالي بيابد، از هياهوي جهان و شتاب سفر کناره مي‌گيرد تا تأني و تأمل پيشه کند و به درک عميق‌تري از «سير و سفر»، چه در بيرون و چه در درون، برسد.

آخرین محصولات مشاهده شده