درباره‌‌ی واقعه‌ي ايستگاه كرچي‌توفكا و خانه‌ي ماتريونا

آلکساندر سولژنستين زندگي عجيب و پرماجرايي داشته که همين زندگي از او نويسنده‌اي منحصربه‌فرد و متمايز ساخته است؛ حضور در جنگ دوم جهاني، گرفتن يکي از مهم‌ترين نشان‌هاي نظامي شوروي يعني ستاره‌ي سرخ، تبعيد به سيبري و حبس ابد، عفو و انتشار اولين کتاب در 44 سالگي آن هم با دستور مستقيم نيکيتا خروشچف – رهبر شوروي پس از استالين و پيش از برژنف – ممنوع‌الکاري در دوران برژنف، دريافت نوبل ادبيات، فرار از کشور و مهاجرت به آمريکا، سلب مليت از سوي حکومت شوروي و بازگشت سرشار از احترام به وطن پس از فروپاشي شوروي و درنهايت مرگ در سال 2008؛ همه‌ي اين وقايع که عموم‌شان در جنگ، زندان، ممنوع‌الکاري، فرار، مهاجرت و تبعيد گذشته، از سولژنستين نويسنده‌اي با بدبيني و تلخ‌انديشي بسيار ساخته که داستان‌هايش از روايت هم‌زمان شکنجه، رعب و وحشت حکومت تا حرص، طمع و تزوير آدم‌هاي معمولي زير لواي اين سيستم هيچ ابايي ندارند. کتاب «واقعه‌ي ايستگاه کرچي توفکا و خانه ماتريونا» دو داستان بلند اين نويسنده‌ي برنده‌ي نوبل ادبيات 1970 را در خود جاي داده که مشخصه‌هاي اساسي آثار او به‌طور اکمل در آن‌ها ديده مي‌شوند. واقعه‌ي ايستگاه کرچي توفکا و خانه ماتريونا نقد مدام به حاکمان و مردم را در خود دارد، که البته نوک تيزتر پيکان بيشتر به سوي صاحبان قدرت است و درنهايت هم با همان تکانه‌هاي شديدي همراهند که براي ماندن ابدي داستان در اذهان به آن‌ها نياز است.

آخرین محصولات مشاهده شده